جدول جو
جدول جو

معنی پیچه بن - جستجوی لغت در جدول جو

پیچه بن
(چَ بُ)
نام موضعی به تنکابن مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 107 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیره زن
تصویر پیره زن
زن سال خورده، پیرزن، زن پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنچه بند
تصویر پنچه بند
پیشانی بند، پارچه ای که زنان پیش سر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
نام موضعی به کجور مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 108 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
پیه وا، ثربیه، آش پیه
لغت نامه دهخدا
(هَِ بُ)
پیه که از امعاء بز گیرند و بهترین آن پیه گردۀ او باشد
لغت نامه دهخدا
(رَ صَ اَ)
آنکه نیچه می سازد و نی پیچ درست می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ بُ)
دهی از دهستان نرم آب است که در بخش دودانگۀ شهرستان ساری واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وِ ژَ)
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در شمال شوسۀ عمومی مشهد بطهران و باختر دهستان پائین ولایت و جنوب خاوری کوه بینالود و بخش قدمگاه و جنوب دهستان ارومه. موقعیت دهستان کوهستانی و هوای آن معتدل و دارای 37 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن 12439نفر است. آبادی های مهم این دهستان عبارت است از: آوارشک دارای 1025 و قاسم آباد دارای 828 تن سکنه. آب کلیه آبادیها از رودخانه و قنات. شغل مردان آنجا زراعت و باغداری و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا بافتن قالیچه و کرباس است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
آنکه پیچه بافد. آنکه روی بند مویینه بافد زنان را، پیچه. عقاص
لغت نامه دهخدا
(هََ ذَ ءْ)
روی بند مویینه بر روی آویختن. در نقاب مویین شدن. روبند زدن. پیچه به رخ آویختن
لغت نامه دهخدا
(رَ/ رِ)
پیرزن. مقابل پیره مرد. رجوع به پیرزن شود: پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان و فراشان و پیره زنان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). از آن پیره زن حلواها و خوردنیها آرزو کردند. (تاریخ بیهقی).
چراغ پیره زن گر خوش نسوزد
فتیله برکشد تا برفروزد.
نظامی.
نبینی برق کآهن را بسوزد
چراغ پیره زن چون برفروزد.
نظامی.
دام یتیمان نبود دامنت
بارکش پیره زنان گردنت.
نظامی.
چون پیره زنیست کز گرانی
مرگش طلبی زرش ستانی.
نظامی.
هر کنیزی که شه خریدی زود
پیره زن در گزاف دیدی سود.
نظامی.
که گفت پیره زن از میوه میکند پرهیز
دروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار.
سعدی.
فرشته ای که وکیلست بر خزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیره زنی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(پُ چَ / چِ بَ)
پنجه بند. پیشانی بند. عصابه
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ)
بند پای جوارح طیور. بند پای باز و جز آن از مرغان شکاری. سباقاالبازی. تسمۀ خرد و نرم که به پای باز و نوع آن بندند و زنگوله بدان آویزند و نیز رسن درازی را که گاه تربیت باز ضرور است و بر آن استوار کنند، طناب خرد بدامن خیمه که به میخ کوفتۀ بر زمین بندند
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ)
عصابه. (صحاح الفرس). عصابه که زنان بر پیشانی بندند. پیشانی بند. (برهان) ، بندپیچه. رشتۀ پیشانی بند. رشته ای که بدان پیچه به پیشانی بندند:
بپیچد دلم چون ز پیچه بتم
گشاید برغم دلم پیچه بند.
عسجدی
لغت نامه دهخدا
بند پای طیور بندی که با زنگوله بپای باز بندند برای تربیت کردن وی، طناب خیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره زن
تصویر پیره زن
زن پیر
فرهنگ لغت هوشیار
عصابه که زنان بر پیشانی بندند پیشانی بند ، رشته ای که بدان پیچه را به پیشانی بندند پند پیچه: بپیچد دلم چون ز پیچه تبم گشاید برغم دلم پیچه بند. (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچه باف
تصویر پیچه باف
آنکه پیچه بافد آنکه روی بند مویینه برای زنان بافد، پیچه عقاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچه زدن
تصویر پیچه زدن
روی بند مویینه بروی آویختن در نقاب مویین شدن رو بند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسته بن
تصویر پسته بن
درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه با
تصویر پیه با
آشی که پیه در آن کنند: ثربیه پیه با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنچه بند
تصویر پنچه بند
((~. بَ))
پیشانی بند، عصابه
فرهنگ فارسی معین
یک بند آواز خواندن، یک بند در عرف متداول به معنی: اجرای یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در شیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه، نقطه اتکا، کمک، یاور، پیش بند
فرهنگ گویش مازندرانی
بز بی شاخ
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان فیروزجاه بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع نرم آب دوسر ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن کندوهای سنتی عسل بر شاخه ی درختان کهن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه، نقطه ی اتکا، کمک، زیر و رو
فرهنگ گویش مازندرانی
په بن، کلون در، کمک، مدد
فرهنگ گویش مازندرانی